توی این فکر بودم که کلمات وقتی از دهان یک نفر خارج میشوند تا برسند به گوش آدمهای دیگر و خودش چقدر عمر میکنند! با جملهی بعدی، جمله ی قبلی سرکوب می شود و می میرد! نه اگر اینطور بود خاطره و حافظه ها خالی بود!
من کلمات را به شکل نوشتاری شان تصور می کنم که توی هوا معلق هستند و جاذبهی زمین روی آنها اثر ندارد. نقطه ها اما مانند بچه های ترسو در یک جای غریب و ترسناک چسبیده اند به مادرشان که همان کلمه است. مثل همین کلمه ی (است).
آدم هایی که زیاد حرف می زنند کلماتشان فضا را پر می کند و بهم برخورد می کنند و تکه تکه می شوند بعد خیلی هاشان تکراری هستند و با هم بگو و مگو می کنند و برای بقا می جنگند! خوب این تصورات قشنگی است؟ نیست؟
آدم هایی که کم حرف هستند و حرف هایشان را می خورند یا برای خودشان نگه میدارند، آدم های خسیسی هستند یا تنبل! اینها کلماتشان خودشان را چنان میگیرند، چنان از کلمات معلق در فضا که از دهان دیگران بیرون آمده دوری می کنند و ژست روشنفکری می گیرند که آدم خیال می کند واقعا از جنس طلا یا الماس یا چیز گرانبهایی هستند (از دماغ فیل افتاده های ایکبیری افاده ای) در صورتی که کلمه، کلمه است.
تنها آدم های کتابخوان از متنوع ترین کلمات استفاده می کنند چون دایره ی واژگانشان گسترده است و بلدند چی استفاده کنند که در حرف زدن صرفه جویی شود و این باعث سوء تفاهم در بین کلمات می شود. ( مخاطبم کلمات بودند:))
یا تصور می کنم آدم وقتی حرف می زند خودش صدای خودش را نشنود. کلمات خودش را نشنود به نظرتان چه می شود؟ ممکن است رشته ی کلام را گم کند! ممکن است خیلی آرام یا خیلی بلند حرف بزند بدون اینکه آگاه باشد! یا ممکن است حرف نزند و خیال کند صدایی ندارد لال است یا دیگران لال هستند! دنیای عجیبی می شود!
دنیا خسته کننده شده است بیایید با این تصورات جادویی کمی با آن شوخی کنیم و به بازی بگیریم و به ریشش بخندیم.:))))
درباره این سایت