مرد همسایه ما دارد میخواند: شیرین شیرینا! خانوم خانوما! چه خوشکل شدی امشب! خندهات شکره! لبهات عسله! مثل گل شدی امشب!
آپارتمانهایی را که درب واحدها، بغل هم چسبیده و بخواهی کفش بپوشی باید دم در مردم باسنات را هوا کنی و بپوشی را دیده اید لابد؟!
از آن آپارتمانهای فقیرانه با دیوارهایی که فقر را به رخات میکشند.
از آن آپارتمانهایی که ساکنانش از همه لحاظ در فقر به سر میبرند، حتی از نظر محتویات مغزی!!!
آره. حتی دارد بشکن هم می زند که صدای بشکنش مثل سیلی میخورد توی گوش من! لعنتی با آن عطرش که وقتی از راهرو می گذرد تا هفت روز دیوارها بوی گل فروشی را می دهد!
همین دو روز پیش بود. داشت «شیرین شیرینش» را میزد. با چی؟ نمی دانم! لابد از دستش برمی آید.
من که اوایل مهاجرت به این آپارتمان، عادت نداشتم به جیغ و داد این زن که جیرهی کتکش را میخورد - به نظرم لازمه یک بنری، پلاکاردی یا حتی شده کاغذ A4 بزنن روی درب واحدشان و بنویسند : هر اتفاقی، دقیقا هر اتفاقی که بیفتد نیازی به زنگ زدن به پلیس نیست!
من زنگ زدم به پلیس 110. گفتم: دارد زنش را میزند، زن داد میزند کمکم کنید!
داشتم کمکش میکردم لابد! الان دقیقا نمیدانم چطور میشود کمکش کرد.
پلیس چند بار به گوشیام زنگ زد. چون آدرس را پیدا نمیکرد. قربان پلیسهایمان بروم من! سر کوچهمان کلانتری است و آن وقت همین بغل گوششان را پیدا نمیکنند. لعنتیها سرتان را کمی بچرخانید!
منم با تپش قلب و نفس ن آدرس را به زبان: در سورمهای، واحد نه، طبقهی سوم. همونی که یه گلدون دیفن باخیای بزرگ توی راهروش هست.
.
چند روز بعد زن کتک خورده را دیدم که از خانهی پدرش با مادر و برادرش برگشت سر خانه و زندگیاش. بعد شوهرش همان شب برایش شیرین شیرینا میخواند.
چند شب بعد دوباره کتک کاری و جیغ و هوار.
یک هفته بعد، از خانه پدرش برگشت. شوهرش برایش لبهات شکره، خندهات عسله، الی آخر را خواند.
و این چرخهی زیستی که نوعی لایف استایل محسوب میشود همچنان ادامه دارد.
درباره این سایت