وقتی سردرگمی، حرف هایت هم بی سر و ته می شود. هی به خودت می گویی یک چیزی کم است! یک چیزی کم است! اما نمی دانی چه! 

همه از ناامیدی می گویند ولی من نمی توانم اسمش را ناامیدی بگذارم. کلمه ی جدیدی برای این حال و وضع لازم است که اقناع کند که مناسب اوضاع است. کلمه ها لال اند ما هستیم که زبانشان می شویم و به حرف می آوریمشان. 

خلاصه که دست از کار کشیده ام، خسته ام و درمانده و در گمبودگی دست و پا می زنم. چراغی روشن نمی بینم، همه جا تیره و سرد است.

چشم هایم را روی هم می گذارم تا بخوابم. شاید وقتی چشم باز کنم دنیای دیگری باشد که بشود به آن دل بست و چند روزی دوام آورد تا پایان.

.

.

.

هیچ، هیچ را می فهمد!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

در حوالی اریحا... مطالب پزشکی دختری به نام بیتا ♻️اندرویدکده♻️ Dana سلخ فروش تولید قیمت کیف کفش در کرج خرده ریزهای روزمره